سرویسهای اطلاعاتی کشورهای صاحب قدرت در جهان بدلیل مخفیکاری ذاتیشان، همواره از موضوعات مورد علاقه رسانهای بودند و بزرگترین بمبهای خبری جهان (نظیر افشاگریهای ویکیلیکس، اسنودن و ...) نیز به افشای عملیات و فعالیتهای سرویسهای اطلاعاتی قدرتهای جهانی اختصاص داشته است.
گروه گزارش ویژه مشرق در سلسله گزارشهایی، به معرفی مشهورترین سرویسهای اطلاعاتی جهان از آغاز فعالیت آنها و مهمترین عملیاتهای این سرویسها تا به امروز خواهد پرداخت. این گزارش به سرویس اطلاعات محرمانه انگلیس که در ایران نیز با نامهای «اینتلیجنس سرویس و ام آی 6» شناخته میشود اختصاص دارد.
سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی انگلیس موسوم به MI5 و MI6 که اولی فعالیت داخلی و ملی و دومی فعالیت برون مرزی را بر عهده دارد، طراح، مبتکر، هماهنگکننده، پشتیبان، و اجرا کننده بسیاری از عملیاتهای بمبگذاری، ترور، خرابکاری، و جاسوسی تاریخ معاصر بودهاند. در این نوشتار به معرفی این سرویسها و بویژه نقش سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (Secret Intelligence Service یا MI6) در فعالیتهای برون مرزی خواهیم پرداخت.
از آنجاییکه مبنای این نوشتار تمرکز بر فعالیتهای سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا (معروف به اینتلیجنس سرویس) در جهان و بویژه خاورمیانه است، لذا تنها به معرفی اجمالی MI5 یا سرویس اطلاعات و امنیت داخلی این کشور بسنده شده است.
سرویس اطلاعات و امنیت داخلی (ام آی 5)
MI5 یا همان سرویس اطلاعاتی داخلی همچون MI6 زیر نظر کمیته مشترک اطلاعات و امنیت انگلیس (Joint Intelligence Committee) فعالیت دارد. این سرویس، طبق قانون سرویسهای امنیتی مصوبه 1989 و قانون سرویسهای اطلاعاتی مصوبه 1994، وظیفه حفظ دموکراسی در انگلیس، حفظ اهداف اقتصادی، مبارزه با تروریسم و جاسوسی را بر عهده دارد. اگر چه این سازمان بسیار با بحث امنیت داخلی در ارتباط است، اما وجهه خارجی آن را نمیشود نادیده گرفت.
MI5 و هدایت عملیاتهای تروریستی ایرلند
گزارشها حاکی از آن است که MI5در همکاری با ارتش آزادیبخش ایرلند و به نام مبارزه با تروریسم، سلاح و مواد منفجره در اختیار این سازمان قرار می دهد. گزارشهای منتشر شده در جراید انگلیسی توسط "کوین فالتون" - جاسوس دو جانبه سرویس اطلاعاتی انگلیس در ارتش آزادیبخش - و "دیوید روپرت" – جاسوس دو جانبه آمریکایی - که هم برای FBI و هم برای MI5 فعالیت میکرد - حاکی از آن است که MI5 نقش اصلی را در برنامهریزی برای بمبگذاری شهر "اوماگ" در شمال ایرلند داشته است. این فقط یک نمونه از صدها و یا هزاران ماموریت خرابکارانه این سازمان امنیتی است.
سرویس اطلاعات مخفی MI6
MI6 (Military Intelligence, Section 6) یا همان سرویس اطلاعات مخفی موسوم به SIS (Secret Intelligence Service) است که در سال 1909 با اجاره دفتر کوچکی در لندن آغاز به کار کرد. البته در واقع اولین مامور اطلاعاتی انگلیس سر "فرانسیس والسینگهام" در دوره الیزابت بود که با شنود و کشف طرحهای وی، علیه ملکه دسیسه و فتنه میکرد. با اینکه این سازمان شباهت زیادی به همتای آمریکایی خود دارد، اما بسیار محرمانهتر از آن عمل میکند. MI6 معاونت خارجه سازمان مرکزی اطلاعات و امنیت انگلیس به شمار میرود. وظیفه این نهاد، جمعآوری، تحلیل، و انتشار اطلاعات برون مرزی است. حیطه قدرت این نهاد مانند همتای آمریکایی خود مشخص نیست. مثلا مسئولیت ضد اطلاعات MI5 با MI6 است. عملیاتهای جاسوسی بسیاری تابحال از این سازمان صورت گرفته است.
این سرویس امنیتی، با ورود آمریکا به عرصه جنگ جهانی دوم، نیروهای اطلاعاتی این کشور را تحت آموزش قرار داد. با ظهور هیتلر و به قدرت رسیدن وی، MI6 تمرکز خود را بر اروپا، آمریکای لاتین و بیشتر بخشهای آسیا قرار داد. تا دهه 1990 نام رییس سازمان و جزییات عملیاتی آن به هیچ وجه در رسانهها شنیده و دیده نمیشد. و هنوز هم دستیابی جزییات مربوط به آن خیلی محدودتر از جزییات مربوط به MI5 ارائه میشود. البته نباید از سرویس امنیت داخلی انگلیس موسوم به MI5 غافل شویم و یا این دو را با یکدیگر اشتباه بگیریم. با وجود اینکه حیطه وظایف این دو با یکدیگر متفاوت است، اما اشتراکاتی نیز دارند. این دو نهاد در سرتاسر جنگهای جهانی و جنگ سرد، موازی با یکدیگر حرکت میکردند. با اینکه MI5 ظاهرا سیاست فضای باز نسبت به جامعه انگلیس را از دهه 90 آغاز کرده، اما MI6 به دلیل اهمیت اطلاعات و نوع فعالیتش رویکردی کاملا بسته و محرمانه دارد. با اینکه سالیانه بودجه دو میلیارد پوندی این نهاد بطور روشن توسط دولت انگلیس تامین میشود، اما در واقع MI6 به دلیل عملکرد فوق محرمانهاش، در ظاهر هیچگاه وجود ندارد.
اولین رئیس امآی 6 با پای چوبی!
اولین رییس MI6 که "منسفیلد کامینگ" نام داشت، بنای قدرت اولیه این سازمان را گذاشت. او یک جاسوس فوق حرفهای بود که علاقه بسیاری به ترساندن نیروهای تحت امرش داشت. یکی از پاهای وی، مصنوعی و چوبی بود و بسیاری از این امر بیخبر بودند. یک بار برای فهماندن منظور به یکی از نیروهایش و شیر فهم کردن وی به روش خود، کاردی را در پای چوبی خود فرو کرده و پس از چند لحظه بیرون میکشد. جمع حاضر در آن مجلس، مبهوت و وحشت زده فقط به این صحنه نگاه میکردند.
منسفیلد کامینگ اولین رئیس امآی 6
MI6 آنقدر در کار خود حرفهای و محرمانه عمل میکند که نمیتوان راندمان کاری آن را برآورد کرد. در کارایی و تبحر MI6 همین بس که در طول جنگ جهانی اول، موفق به کشف حلقه جاسوسان آلمانی به رهبری "گوستاو اشتاینهاور" شد و بالاتر از آن حلقه عظیم جاسوسان نظامی بینالمللی به رهبری "والتر نیکلای" را فریب داد.
اما وجهه MI6 در جنگ جهانی دوم بشدت خراب شد. زمانی که دو تن از مامورین آن در سال 1939 در "ونلو" هلند با برنامهریزی "والتر اسکلنبورگ" رییس "آپ وهر" – حفاظت اطلاعات ارتش آلمان - دستگیر شدند. این فضاحت به حدی بود که مابقی کار به دست "ستاد اجرایی نیروهای ویژه" سپرده شد. عملکرد MI6 در طی جنگ سرد بسیار عالیتر بود. اما چندین طرح این سازمان به دلیل خیانت "کمبریج 5" توسط روسها خنثی گردید. یکی از طرحهایی که موفقیت بسیاری را برای انگلیس و آمریکا به ارمغان آورد، ایجاد ارتباط با سرهنگ "اولگ پنکوفسکی" Oleg Penkovsky در حفاظت اطلاعات ارتش روسیه بود که طی آن اطلاعات ذی قیمتی از ساخت سامانه موشکی در کوبا توسط روسیه، از طریق وی در اختیار انگلیس و آمریکا قرار گرفت.
سرهنگ اولگ پنکوفسکی افسر اطلاعاتی ارتش روسیه که در دام سرویس اطلاعاتی انگلیس افتاد و در نهایت توسط روسیه اعدام شد
بزرگترین ضربه در سال 1963 بر پیکره MI6 وارد شد. وقتی که مشخص شد که "کیم فیلبی"Kim Philby، یکی از ارزشمندترین مامورین این سازمان، چند دهه به همراه "دونالد مک لین" Donald Maclean و "گای بورگس" Guy Burgess اطلاعات MI6 را در اختیار سرویس امنیتی شوروی سابق KGB قرار میدادهاند. این عمل فیلبی و یارانش، موجب شد که سازمان به تغییر رویه و تصفیه نیرو روی بیاورد. عمق خیانت فیلبی به حدی بود که روزنامه دیلی تلگراف انگلیس درباره آن مینویسد: "نمیتوان تعداد دقیق تلفات ناشی از خیانت فیلبی را محاسبه کرد، اما بسیاری از عملیاتهای امآی 6 و افسران آن در پی این خیانت قربانی شدند."
"کیم فیلبی" بزگترین ضربه را بر پیکره امآی 6 وارد آورد
اما در اواخر دهه 1980، MI6 بشدت تحت انتقاد قرار گرفت. چرا که کادر آن را افراد میانسال و مسنی تشکیل میدادند که غالبشان فارغ التحصیلان نخبه دانشگاهها بودند و میزان وابستگی سیاسی و میهنپرستی آنها بر کسی پوشیده نبود. اما "روی هاترسلی" نماینده حزب کارگر در همان تاریخ در مجلس عوام انگلیس، عدم استخدام کادر جوان به خاطر رویکرد سنتی و محافظهکاریهای MI6 را از مشکلات بزرگ آن خواند و این سازمان را متهم کرد که همچون کبک سرش را زیر برف گرفته است.
با ظهور "مارگارت تاچر" بر مسند قدرت انگلیس، سیاستهای باز بر این سازمان حاکم شد. MI6 ضمن حفظ استقلال خود، فقط به کابینه دولت پاسخگو بود. از طرفی تحت فشارهای تاچر، رویکرد بازتری نسبت به استخدام نیروهای جوان اتخاذ کرد. در نتیجه نوابغ جوان از بهترین دانشگاههای کشور که برخی از آنها به چند زبان زنده مسلط بودند، به عضویت این سازمان درآمدند.
روسای MI6 از اغاز تاکنون
1909 تا 1923: سر مانسفیلد اسمیت کامینگ
1923 تا 1939: دریادار سر هیو سینکلر
1939 تا 1952: سرلشگر سر استوارت منزیس
1953 تا 1956: سر جان الکساندر سینکلر
1956 تا 1968: سر ریچارد وایت
1968 تا 1973: سر جان رنی
1973 تا1978: سر موریس اودفیلد
1979تا 1982: سر دیک فرانکز
1982 تا1985: سر کالین فیگرز
1985 تا 1989: سر کریستوفر کورون
1989 تا 1994: سر کالین مک کول
1994 تا 1999: سر دیوید ادینگ
1999 تا 2004: سر ریچارد دییر لاو
2004 تا 2009: سر جان اسکارلت
2009 تاکنون: سر جان ساورز
جان ساورز رئیس فعلی امآی 6
از این جمع، فقط جان ساورز برای اولین بطور رسمی در مقابل دوربین خبرنگاران ظاهر شده است.
جنگ جهانی اول و فضای جنگ
در سال 1909، مرکز مطالعات مجلس انگلیس خبر از نفوذ آلمانیها داد و در گزارش خود آورد که هنوز هیچ سازمانی وجود ندارد که توان و برنامههای آنها را مورد تحلیل قرار دهد. دولت انگلیس هم بلافاصله دفتر سرویس محرمانه را تاسیس کرد. این دفتر شامل دو بخش معاونت داخلی و معاونت خارجه میشد. معاونت داخای توسط سروان "مانسفیلد کامینگ" Mansfield Cumming و معاونت خارجه توسط سروان "ورنان کل" Vernon Kellاداره میشد. نام مخفف و محرمانه آنها به C و K معروف شد. پس از پایان جنگ جهانی اول، معاونت خارجه نام خود را به MI1 تغییر داد. در سال 1921، نام "سرویس اطلاعات محرمانه ((Secret Intelligence Service یا همان MI6 را به خود گرفت. از زمان Cumming که تا سال 1923 بر مسند ریاست بود، روسای این سازمان با امضای حرف C شناخته میشدند. این قضیه اما در مورد سروان کل (حرف K) مصداق نداشت.
سروان "ورنان کل" از بنیانگذاران سرویس اطلاعاتی انگلیس و اولین رئیس ام آی 5
MI6 در طی جنگ جهانی اول عملیاتهایی را علیه روسیه و آلمان انجام داد. این سازمان، برای این منظور از دو تن از زبدهترین مامورهای خود یعنی "دابلیو سامرست مگهام" W. Somerset Maugham نویسنده، و مامور افسانهای خود "سیدنی ریلی" Sidney Reilly استفاده کرد. به سال 1919، MI6 مسئولیت "اداره رمزگشایی" زیر نظر دولت که از بقایای پرسنل "اتاقک 40 نیروی دریایی انگلیس" تشکیل شده بود را بر عهده گرفت. اتاقک 40 نیز مسئول عملیات رمزگشایی علیه دشمن بود. این اداره در رمزگشایی از دولت جدید بلشویکها در روسیه بسیار موفق عمل کرد. تلاشهای MI6 جواب داد و در دهه 1930 موفق به کشف این موضوع شد که نازیها با همکاری روسها در حال پیشبرد تکنولوژی تسلیحاتی هستند. این سازمان اما در موقعیتهایی با عدم توفیق روبرو شد. یکی از آن موارد مربوط به عدم اطلاع پیشین از حمله هیتلر در سال 1935 به "راینلند" یا "رنانی" (منطقه مورد نزاع آلمان و فرانسه) میشود.
جنگ جهانی دوم و جنگ سرد قریب الوقوع
با انتخاب "استوارت منزیس" Stewart Menzies به عنوان "C” جدید، فضای نوینی برای MI6 در نوامبر 1939 ایجاد شد. در همان ماه، آلمانها موفق به دستگیری دو تن از ماموران این سازمان در هلند شده و طی بازجویی و تخلیه اطلاعاتی، موفق به دریافت اطلاعات ارزشمندی از آنها شدند. اما MI6 به رمزگشایی خود علیه آلمانها از طریق "اداره رمزگشایی" ادامه داده و در سال 1942 این اداره به "سازمان ارتباطات دولتی" (GCHQ) تغییر نام داد. در سال 1942، این نهاد از منطقه "بلچی پارک" موفق به کد گشایی از نازیها توسط ماشین انیگما گردید و این موفقیت بعنوان بزرگترین کد گشایی دروان جنگ شناخته شد.
"استوارت منزیس" سومین رئیس ام آی 6
در طی جنگ جهانی دوم، MI6 از متخصصین برجسته رمزگشایی علیه دشمن استفاده کرد و پیامهای خود را از طریق پیامهای کدبندی شده رادیویی به آنها میداد. متخصصین هم بر آن اساس اقدام به کسب و جمعآاوری اطلاعات در "دربچلی پارک" (واقع در جنوب انگلیس) میکردند. در آن زمان، رایانههای قدرتمند وجود نداشت و رمز گشایان مجبور به استفاده از دستگاههای بزرگ پر سر و صدا بودند.
"منزیس"، صرف نظر از روح همکاری با شوروی "ژوزف استالین"، اقدام به ایجاد بخش جاسوسی و خرابکاری علیه روسیه در MI6 کرد. او البته انتخاب چندان مناسبی نداشت. "هارولد (کیم) فیلبی" Harold (Kim) Philby به عنوان رییس این بخش منصوب شد. به مثابه "شریک دزد و رفیق قافله"، فیلبی جاسوس شوروی از آب درآمد. البته تنها فیلبی نبود که به عنوان جاسوس دوجانبه فعالیت میکرد، بلکه افرادی چون "جان کرنکراس" John Cairncross و "چارلز اچ الیس" Charles H. Ellis تا دو دهه پس از جنگ جهانی دوم برای شوروی جاسوسی میکردند.
جان کرنکراس، مأمور امآی 6 و جاسوس شوروی
اما ناکامیها به همین نقطه ختم نشد. MI6 بار دیگر در علمیاتی برای کسب اطلاعات از کشتی لنگر انداخته شوروی در بندر "پورتموث" یکی از غواصان خود با نام "لیونل کراب" Lionel Crabb را از دست داد. البته، MI6 چندان هم بیتوفیق عمل نکرد. یکی از موفقیتهای این سازمان جذب نیروی اطلاعاتی شوروی، "اولگ پنکوفسکی" Oleg Penkovsky بود که تا سالها برای سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا جاسوسی میکرد و نهایتا هم توسط دولت روسیه اعدام شد.
سرهنگ اولگ پنکوفسکی افسر اطلاعاتی ارتش روسیه که در دام سرویس اطلاعاتی انگلیس افتاد و در نهایت توسط روسیه اعدام شد
از زمان جنگ سرد تا کنون
تا دهه 1970، MI6 توجه خود را از شوروی به نقاط دیگر هم بسط داد. این دایره، جاسوسی اقتصادی از گروهکهای تروریستی شمال ایرلند را هم در بر میگرفت. در مورد اتفاقات ایرلند، MI6 خود را بر سر جنگ قدرت با MI5 که بسیار درگیر این موضوع شده بود میدید. در این رقابت اما MI6 با ایجاد ارتباط با چند چهرهی "ارتش آزادیخواه ایرلند" و حزب چپگرای "شین فین" (به معنای خودِ ما) پیشی گرفت. اما بخت چندان یاری نکرد و با اعترافات دو برادر که از اعضاء این حزب بودند، شرمساری بزرگی برای این سازمان بوجود آمد. آنها اعتراف کرده بودند که به دستور MI6 تعدادی از بانکهای شمال ایرلند را مورد سرقت قرار دادند و مدعی شدند که قرار بوده که چند تن از رهبران ارتش آزادیخواه ایرلند را ترور کنند.
اما در طی دهههای 1980 و 1990، چرخه شانس به نفع MI6 چرخید و جایگاه سابق خود را بدست آورد. این نهاد، موفق به انجام عملیات در جنگ جزایر فالکلند، جنگ خلیج فارس، و جنگهای منطقه بالکان شد. در سال 1994، وضعیت MI6 تغییر کرد."قانون سرویسهای اطلاعاتی" در چهارچوب آیندهنگری دولت انگلیس و با هدف عملکرد این نهاد همچون روسای قبلی آن تصویب شد. در سال 1993، سر کالین مک کول Sir Colin McColl بعنوان اولین رییس MI6 که رسما معرفی شد، انتخاب گردید. در سال 1994، "سر دیوید اسپدینگ" Sir David Spedding جایگزین وی و در سال 1999، سر "ریچارد بی دییرلاو" Sir Richard B. Dearlove جایگزین "اسپدینگ" گردید.
سر دیوید اسپدینگ سر کالین مک کول
گروه کمبریج 5
در سال 1934، "آرنولد دویچ" -مامور KGB- با "هارولد کیم فیلبی" که فارغ التحصیل کمبریج بود دیدار میکند و در آن دیدار به وی میگوید: "ما به افرادی احتیاج داریم که در موسسات بورژوازی نفوذ کنند". فیلبی با اشتیاق تمام میپذیرد. و دویچ هم 4 نفر دیگر را به لیست اضافه میکند و هر 4 نفر هم فارغ التحصیل کمبریج بودند: دونالد مک لین، گای بورگس، آنتونی بلانت، و جان کرنکراس. همه این افراد از کمونیستهای دو آتیشهای بودند که در قبال خدمات خود به دولت شوروی سابق چیزی را طلب نکردند. در آن زمان، استراتژی شوروی سابق بر این استوار بود که از میان جوانان نابغه و ناراضی از حکومت انگلیس، با وعده جوایز ارزشمند، جذب نیرو نماید. دیری نپایید که این 5 نفر صاحب پستهای کلیدی در دولت، MI6 و MI5 شدند. نام فیلبی تا 2 دهه بعد بعنوان رییس احتمالی MI6 مطرح بود و خیانت این گروه، ضربه بسیار بزرگی را به سرویسهای امنیتی غرب زد. مثلا کرنکراس جریان ساخت بمب اتم در سال 1941 توسط آمریکا و انگلیس را به شوروی سابق گزارش داد. مک لین و بورگس که هر دو برای MI6 کار میکردند، اسنادی را در مورد ارزش فوق العاده استراتژی نیروهای متفق در جریان جنگ کره در اختیار KGB قرار دادند. البته از آنجا که فیلبی بعنوان جاسوس دوجانبه عمل میکرد، از پروژهی بین MI6 و CIA موسوم به "ونونا" در واشنگتن چیزی به KGB نگفت. این پروژه در پی رمزگشایی از پیامهای دیپلماتیک روسها بود.
گروه کمریج 5
از چپ به راست:
در واقع، همین قضیه "ونونا" بود که موجب نابود شدن گروه 5 شد. فیلبی متوجه میشود که آمریکاییها طی یک رمزگشایی از یک پیام روسی متوجه نام "مک لین" میشوند. او بلافاصله از طریق بورگس به مک لین پیغام میرساند. با فرار بورگس و مک لین در سال 1951 به مسکو، نظرها معطوف سه نفر باقی مانده میگردد. فیلبی و کرنکراس مجبور به استعفا میشوند. کرنکراس به جنوب فرانسه رفته و فیلبی هم در سال 1963 به رفقای جاسوساش در مسکو میپیوندد. بلانت هم در قبال تضمین مصونیت اعتراف میکند و در انگلیس میماند. بیمیلی مقامات انگلیسی به تعقیب این 5 نفر ناشی از 2 عامل بود: عدم وجود مدارک کافی، و اجتناب طبقه اشراف انگلیس از محاکمه خودیها.!
"کمبریج 5" اذهان عمومی را با جاسوسیهایشان تسخیر کرده بودند. زندگی شخصی این 5 نفر هم اصلا تصویر زیبایی نداشت. فیلبی، یک زنباره بدنام تمام عیار بود که 4 مرتبه ازدواج کرد و ارتباطات نامشروع زیادی داشت. بورگس، یک همجنسباز شیک پوش بود که بدلیل مصرف بیرویه مشروبات الکلی بدنام گردید. بلانت هم یک مورخ هنری مشهور بود که بعنوان مشاور هنری و البته گربه دست آموز ملکه الیزابت دوم در کنار او بود. اما با وجود سالها مخفیکاری، این حقیقت روشن است که دست این 5 نفر به خون آلوده است. بطور مثال، در سال 1949، فیلبی به KGB گزارش داد که سرویسهای امنیتی انگلیس و آمریکا قصد دارند تا تبعیدیهای آلبانی را بعنوان خرابکار، جاسوس، و شورشی در آلبانی کمونیست بگمارند. همین افشاء اطلاعات موجب لو رفتن عملیات و عدم توفیق آن شد. به محض ورود این افراد به آلبانی، بسیاری از آنان توسط پلیس امنیتی آلبانی کشته و یا دستگیر شدند. فیلبی بعدها در سال 1988 کمی پیش از مرگش، در مصاحبه با یک روزنامهنگار انگلیسی اینگونه گفت: "من به هیچ وجه از عملم پشیمان نیستم. من در خدمت اهداف و منافع شوروی بودم، پس باید اینگونه عمل میکردم. شوروی، شکست این افراد را میخواست و در این مسیر ممکن بودند کشته شوند که شدند. من اصلا احساس ندامت نمیکنم".
ترورها
عملیات آنتروپوید - Operation Anthropoid
70 سال پیش، گروهی از آدمکشهای انگلیسی مامور ترور "رینهارد هایدریش" یکی از مخوفترین افسران عالیرتبه نازی که بر چکسلواکی حکمفرمایی میکرد، شدند. این عملیات، "آنتروپوید" (میمون انساننما) نام داشت و ستاد اجرایی عملیات ویژه و جنبش تبعیدیهای چکسلواکی در لندن، منتظر یک علامت برای شروع بودند. اسنادی که در آرشیو ملی انگلیس وجود دارد، به ما میگوید که 2 داوطلب اهل چک مامور انجام این ماموریت میشوند. در سندی مربوط به ژانویه 1942 آمده که آنها توسط مامورین انگلیسی تحت آموزش انواع ترور و چتربازی قرار گرفته و تصمیم داشتند که در هر صورت چه فرصت زنده ماندن باشد و یا نه، ماموریت خود را انجام دهند.
یان کوبیش و ژوزف گابشیک عوامل ترور هایدریش
در ۲۷ ماه مه ۱۹۴۲، "یان کوبیش" و "ژوزف گابشیک"، که با چتر فرستاده شده بودند، نخست کوشیدند با مسلسل دستی انگلیسی "استن" شلیک کنند، ولی مسلسل از کار افتاده و شلیک نکرد. آنها سپس نارنجک جنگی را منفجر کردند که جراحات کشندهای را بر پیکر هایدریش نهاد. همچنین یکی از پارتیزانها را زخمی کرد. هایدریش چند روز بعد در یکی از بیمارستانهای پراگ، در سن ۳۸ سالگی بر اثر شدت جراحات کشته شد.
خودروی هایدریش پس از انفجار نارنجک
حزب نازی نیز جهت خونخواهی و انتقام، روستای "لیدیس" را که مرتبط با ترورکنندگان میدانست آماج حمله قرار داده و 173 مرد بالای 16 سال را قتل عام کرد. زنان به اردوگاههای کار اجباری فرستاده و کودکان پراکنده و آواره گردیده، و ساختمانها و بناها نابود گردیدند.
"روبرت گروارت" زندگینامهنویس "هایدریش" معتقد است که عمل ترور که از سوی MI6 طراحی شد، موجب مرگ صدها انسان بیگناه در آن روستا گردید.
عملیات فاکسلی
قرار بر این بود که در عملیاتی موسوم به "فاکسلی" در ابتدا لایههای نفوذی به منزل آدولف هیتلر در "برشتسگادن" مورد بررسی قرار گرفته و با تک تیرانداز کار وی یکسره شود. اما ستاد اجرایی ترور در MI6 به دو دلیل از انجام این عمل منصرف شدند: اول اینکه درصد موفقیت در این عملیات ضعیف به نظر میآمد. دوم اینکه پس از مرگ هیتلر ممکن بود جایگزین وی بسیار تندروتر بوده و مذاکره احتمالی برای پایان دادن جنگ به جایی نرسد. پس در نتیجه این جمله که "ترس از عواقب ترور مانع از انجام آن میشود"، از انجام آن صرف نظر شد.
طراحی ترور جمال عبدالناصر، پاتریس لومومبا و فیدل کاسترو
در طی بحران کانال سوئز، "آنتونی ادن"-نخست وزیر وقت انگلیس- که به شدت نگران "جمال عبدالناصر" شده بود، فقط یک جمله گفت که همانا منظور دقیق از ترور وی داشت: "من ناصر را مرده میخواهم". لذا، MI6 همه راههای ترور را بررسی کرد و البته در آخر هم به نتیجهای نرسید.
آنتونی ادن نخستوزیر سابق انگلیس که طرح ترورهای بسیاری مرتبط با اوست
سری رمانهای موفق "فلمینگ" که به ساخت سری فیلمهای "جیمز باند مامور 007" انجامید، پس از مدتی این باور را به همه القاء کرد که سرویس اطلاعاتی انگلیس مجاز به کشتن همه است.
در سال 1960، کاخ نخست وزیری انگلیس نگران گرایش "پاتریس لومومبا" -نخست وزیر فقید کنگو- به روسیه بود. بنابراین، "اف اچ تی اسمیت" –یکی از مقامات وقت وزارت خارجه- که بعدها ریاست MI5 را بر عهده گرفت، 2 پیشنهاد را مطرح ساخت: راه حل اول، که بقول خود او خیلی هم راحت انجام میشد، حذف لومومبا بود. او معتقد بود که این روش بهتر است چرا که لومومبا رهبر یک جنبش نیست که جانشینان قدرتمند و یا پیروان آتشی داشته باشد. روش اول، آنقدر برای افراد ستاد ترور مطلوب بود که در دم پذیرفته شد. موضوع در آمریکا برای "آیزنهاور" –رییس جمهور وقت- مطرح شد. آیزنهاور هم ضمن اشاره تلویحی و با بیان این جمله در جلسه شورای امنیت ملی که "من هم حذف لومومبا را میخواستم"، مجوز ترور وی را صادر کرد. مامور ترور به کنگو سفر کرد. او خمیر دندان آغشته به سم را همراه خود داشت که یکی از مامورین مرزی کنگو پس از بازرسی وسایل وی، خمیر دندان را به رودخانه میاندازد. لومومبا هم نهایتا با کمک عناصر بلژیکی ترور شد.
پاتریس لومومبا، نخست وزیری که MI6 در اسید حل کرد
"لرد لی" – روزنامهنگار مشهور انگلیسی- از خاطره گپ دوستانه خود با خانم "دافنه پارک" – مامور اسبق MI6 و هماهنگکننده برنامه ترور لومومبا- در سال 2010 در یک کافی شاپ درست چند ماه قبل از مرگ وی میگوید: "در حالی که قهوه مینوشیدیم، از او پرسیدم که این شایعه حقیقت دارد که ترور لومومبا به دست MI6 صورت گرفته است. او نگاهی به من کرد و دقیقا این عبارت را گفت: "بله، درست است، هماهنگکننده برنامه ترور خود من بودم".
دافنه پارک در جوانی و دوران پیری
**(گزارش کامل مشرق از ترور پاتریس لومومبا )
سرویسهای امنیتی انگلیس و آمریکا همچنان به طراحی ترورهای مختلف پرداختند و در دهه 1970 به سراغ "فیدل کاسترو" –رییس جمهور اسبق کوبا- رفتند. چند مورد ترور علیه وی صورت گرفت که موفق نبود و بازتاب آن به شدت برای آمریکا گران تمام شد و نهایتا جرالد فورد –رییس جمهور وقت آمریکا- مجبور به ممنوع ساختن عمل ترور شد.
اما در انگلیس چنین ممنوعیتی شکل نگرفت و در دهه 70، "دیوید اوون" –وزیر امور خارجه وقت- از معاونینش خواست تا طرح ترور "عیدی امین" –دیکتاتور وقت اوگاندا- را عملی کنند. نگاه اوون به مسئله اینگونه بود: "کشتن یک دیکتاتور یعنی نجات جان هزاران و شاید میلیونها انسان".
عبدی امین، دیکتاتور وقت اوگاندا
ترور شاهزاده ولز
به گزارش نشریه میرور انگلیس، ترور پرنسس "دایانا" در سال 1997 در پاریس طی افکندن نور شدید به صورت راننده شخصی وی و در نتیجه تصادف شدید، توسط اس.آ.اس و با هماهنگی مقامات ارشد MI6 انجام گرفت.
فرد دستگیر شده که توسط اسکاتلندیارد در امارات متحده عربی دستگیر شده و پلیس انگلیس از افشا نام کامل وی اجتناب کرده است، گروهبانN خوانده میشود. وی، طی مراحل بازجویی اعتراف کرد که اس.آ.اس با افکندن نور در چشم راننده پرنسس دایانا-شاهزاده ولز- منجر به تصادف شدید و مرگ وی گردید.
پرنسس دایانا و نامزدش "دادی فایز"
گفتنی است که دولت انگلیس و MI6 دوستی و ازدواج زودرس دایانا 36 ساله با "دادی فایز" نامزد مولتی میلیاردر مصری 42 ساله وی را شرمساری برای خانواده سلطنتی ولز میدانسته و به همین ولیل طرح ترور وی را میریزند. طی حادثه تصادف، دایانا، دادی، و هنری راننده دایانا کشته میشوند اما "ترور ریس جونز" -بادیگارد وی- زنده میماند. علت زنده ماندن وی از سوی رسانهها بستن کمربند ایمنی خوانده شده بود، اما گزارشات حاکی از آن است که هیچکدام از سرنشینان کمربند ایمنی نبسته بودند.
به گزارش این نشریه، گروهبان N 38 ساله، دارای سابقه قاچاق و انتقال میلیونها پوند از افغانستان به انگلیس بوده است. وی به علت شرکت در ترور دایانا و البته با در نظر گرفتن یک عمر فعالیت قهرمانانه نظیر دفاع از مقر سازمان ملل در درگیریهای بوسنی، به تحمل دو سال حبس محکوم گردید.
پس از صدور این حکم، یکی از مامورین سابق MI6 که خواست نام او فاش نشود، مواردی از جزییات اولیه این طرح را به روزنامه "دیلی میرور" گفت. وی، اذعان داشت که در روز پس از ترور دایانا، همه کارکنان MI6 بر این باور بودند که دایانا به دستور دولت انگلیس کشته شده است. او به این مورد اشاره کرد که قبل از ترور دایانا، روسای وی مدام این سوال را از خود میپرسیدند: "باید با دایانا چه کنیم؟".
تصویر سمت راست: تصویر مستند و واقعی گرفته شده توسط MI5 درست در لحظه افکندن نور کمی پیش از ترور دایانا و همراهانش
تصویر سمت چپ: "تِرِوِر ریس جونز" محافظ شخصی دایانا و نامزدش که از حادثه ترور جان سالم به در برد
وی اینچنین ادامه میدهد: "صبح روز بعد به اداره رفتم، به محض اینکه پشت میز کارم نشستم، یکی از همکارانم زیر لب زمزمه کرد "باورم نمیشود که ما او را کشتیم". از او پرسیدم "که را؟". پاسخ داد "پرنسس دایانا".
ترور انور الاولاکی
"انور الاولاکی" یکی از امینترین افراد برای اسامه بن لادن –سرکرده معدوم القاعده- بود و در زمان پنهان شدن وی، رهبریت القاعده در جواع عرب را بر عهده داشت. وی، متولد 1971 "لاس کروسس" در ایالت نیومکزیکو آمریکا از والدین یمنی بود. پدروی ناصر الاولاکی وزیر سابق کشاورزی و رئیس سابق دانشگاه صنعا در یمن بود.
اولاکی دارای مدرک مهندسی ساختمان از دانشگاه کلروادوی آمریکا بود. هنوز کسی نمیداند چه اتفاقی افتاد که انور به یمن و به میان گروههای مسلح وابسته به القاعده رفت و در این گروهها به درجههای بالا رسید. اسم او زمانی مطرح شد که مقامات امنیتی امریکا ادعا کردند انور الاولاکی با دو حادثه تروریستی ارتباط دارد.
انور الاولاکی
اولین ماجرا به «نضال حسن»، یک پزشک ارتش امریکا مربوط میشد که در سال 2009 در پایگاه ارتشی «فورت هود» تگزاس با مسلسل به نظامیان همقطارش حمله کرد، 13 نفر را کشت و 30 نفر را زخمی کرد. نضال حسن، فلسطینیتبار بود و والدینش از خاورمیانه به امریکا رفته بودند. او به وسیله ایمیل با انور الاولاکی در تماس بود.
دومین حادثه در شب کریسمس سال 2009 در هواپیمایی که از اروپا به امریکا میرفت، روی داد. یک جوان نیجریهای به نام «عمر فروغ عبدالمطلب» مواد شیمیایی خطرناکی را که با خود آورده بود با هم مخلوط کرد تا هواپیما را منفجر کند، ولی مواد درست عمل نکردند و او دستگیر شد. این شخص مدتی در یمن اقامت داشت و گفته میشود انور الاولاکی او را به عملیات تروریستی تشویق کرده است. اولاکی همچنین متهم به راه اندازی سایتهای اینترنتی برای توسعه و ارتباطات سازمانهای جهادی بود.
اما "مورتن استورم" (Morten Storm)–مامور نفوذی MI6- کسی بود که او را یافته، به زندگی او نفوذ کرده، بعنوان دست راست و امینش خود را میقبولاند و نهایتا نقشه ترورش را اجرایی میکند. مورتن استورم، رییس یک باند موتور سوار خلافکار بود که چندین مرتبه به اتهام دزدی، قاچاق مواد مخدر، ایجاد رعب و وحشت و سرقت مسلحانه، در دورههای مختلف، حبس را تحمل کرد. وی پس از تصمیم به اینکه میخواهد فرد مفیدی برای جامعه باشد، وارد سرویس اطلاعاتی MI6 میشود. پس از مدتی با طی کردن درجات، مامور یافتن انور الاولاکی میشود. او به وی دست یافته و به گفته خود او زمانی که قصد ترورش را دارد، این عمل از سوی MI6 در تناقض با قوانین دولت انگلیس خوانده میشود؛ اما این در حالیست که اولا سابقه MI6 در ترورهای برون مرزی، طبق اسناد موجود، بر هیچکس پوشیده نیست، و ثانیا شخص "اوباما" و "لئون پانتا" –رییس سابق سیا- از وجود شخصی به نام مورتن استورم با این ماموریت اطلاع کامل داشتند.
مورتن استورم، عامل MI6 در طرح ترور الاولاکی سرکرده القاعده
در سناریوی غمانگیزی که برای زندگی الاولاکی رقم میخورد، عوامل سازمان سیا در همکاری با MI6، بر روی چمدان "امینه" –همسر الاولاکی- که اصلیتی کروات داشته ردیاب کار میگذارند و در طی دیدار وی با همسرش در یمن، رد مخفیگاه او را زده و محل آن را مییابند.
قصه رد و بدل پیامهای تصویری بین الاولاکی و امینه، در نوع خود شنیدنی است. استورم، بعنوان امینترین فرد در نظر سرکرده آواره و فراری القاعده، پیامرسان بین این دو نفر بوده است. در آخرین پیام به همسر وفادارش، الاولاکی اینچنین میگوید: "امینه! اکنون نه در خانه یک دوست که در چادری در کوههای یمن زندگی میکنم ... اگر تاب و تحمل انزوا و تنهایی و شرایط سخت را داری، منتظر بانوی خانهام هستم". اما استورم و اربابانش ترجیح میدهند که اول او را کشته و سپس پیام آخرش ر ا به همسرش برسانند. نکته جالب اینکه پس از رویت پیام تصویری از سوی امینه، وقتی وی اشک میریزد، استورم هم همراه وی (به یاد همپالگی خودش) اشک میریزد. ترور الاولاکی، توسط یک فروند هواپیمای بدون سرنشین و با هماهنگیهای قبلی استورم صورت میگیرد. استورم اذعان داشته که با توجه به منع وی از ترور الاولاکی به دلیل رعایت قوانین دولت انگلیس، او عمل خبررسانی به آمریکاییها برای ترور وی را بر عهده داشته است.
سایر ترورها
در اینجا اشاره کوتاهی به دیگر ترورهای افشا شده سرویس اطلاعات مخفی انگلیس داریم:
1. رابین کوک Robin Cook) -( وزیر خارجه سابق انگلیس- که صراحتا اعلام کرد گروهی به نام القاعده وجود ندارد و اینها همه بازیهای انگلیس و آمریکا برای به تهییج درآوردن مردم دنیا، ایجاد وحشت در وجودشان، و مجاب کردنشان به این امر که باید یک ناجی مثل این دو برای نجات بشریت از دام شیطان وجود داشته باشد. یکی از وزرای کابینه تونی بلر که خواست نامش فاش نشود، اذعان داشته که سکته قلبی وی در طی پیادهروی در طبیعت اسکاتلند بنا بر دستور تونی بلر و با طرحریزی قبلی MI5 مبنی بر مسموم کردن او رخ داد.
رابین کوک وزیر خارجه سابق انگلیس که بدلیل افشاگری، حذف شد
2. دکتر دیوید کلی (David Kelly): روایت دکتر کلی نیز بسیار حائز توجه است. علت حمله آمریکا و انگلیس در سال 2003 به عراق، سلاحهای شیمیایی عراق نبود بلکه یافتن سه بمب هستهای هماندازه با بمب هیروشیما بود که به سرقت رفته بود. در ابتدا 10 بمب توسط شرکت Armscorp اسراییل در کمپ "پلاندابا" آفریقا تولید شد. یکی از آنها برای آزمایش اتمی در سپتامبر 1979 در جزیره پرنس ادوارد در جنوب "کیپ تاون" استفاده شد. اسراییل، آفریقای جنوبی، و لیبی طی چند سال در تولید سری سلاحهای کشتار جمعی با یکدیگر همکار میکردند. پس از مدتی مقرر شد که دکتر "دیوید کلی" پاتولوژیست و میکروب شناس مشهور که بازرس سابق تسلیحاتی سازمان ملل و کارشناس ارشد وزارت دفاع انگلیس بود، به همراه دستیار جوانش که "دیوید کامرون" نام داشت و در حال حاضر نخست وزیر انگلیس است، 9 بمب باقیمانده را از سرویس خارج کنند. بمبها وارد یک کمپ در عمان شده و توسط دکتر کلی برای اطمینان از وضعیت مناسب آنها بررسی میشود. پس از آن بررسی، بمبها به سرقت میرود. کلی میفهمد و به دستور MI6 سکوت اختیار میکند.
دکتر دیوید کلی بازرس تسلیحاتی سازمان ملل در عراق که دروغ های آمریکا در حمله به عراق را افشا کرد و کشته شد
دکتر کلی پس از مدتی طاقت نیاورده و دستان پشت پرده را تهدید میکند که نه موضوع بمبها که موضوع 8/17 میلیون پوندی که سارقین بمبها به عنوان حقالسکوت به سیاستمداران انگلیسی بخشیدهاند را در جراید و افکار عمومی علنی میکند. سرانجام، در 17 جولای 2003، در ساعت 8 صبح، یکی از مامورین ارشد پلیس با تایپ کردن نام عملیات موسوم به "عملیات میسون"، چراغ سبز ترور وی را به سه مامور MI5 داده و 30 دقیقه پیش از کشف جسد وی وارد منزل او میشوند. جسد دکتر کلی توسط پلیس در منزل وی یافت میشود. به او مجموعهای از قرص خورانده شده بود که منجر به اُوردوز وی گشته و علاوه بر آن رگ مچ دست وی با کاردی که در کنارش بود بریده شده بود و منجر به خونریزی و در نتیجه مرگ وی شده بود. "مایکل پیج" –معاون پلیس شهرستان تامس انگلیس- در پی تحقیقات اعلام کرد که هیچگونه اثر انگشتی از مقتول بر روی کارد و یا ظرف قرص وجود ندارد، اما پلیس بلافاصله پس از مدتی سکوت اختیار کرد و رسانهها از ادامه پیگیری قضیه به شدت منع شدند.
3. نخبگان مارکونی: "نخبگان مارکونی" دانشمندان و مهندسین انگلیسی بودند که در پروژه "اژدر برقی" و برای مرکز طرح دفاع استراتژیک آمریکا در شرکت مارکونی فعالیت میکردند. بین سالهای 1982 تا 1990، 25 نفر از آنها به طرز مرموز به قتل رسیدند. شکل مرگ آنها شامل به دار آویختگی، خفگی، تصادف، خفگی در آب، برق گرفتگی، جراحت سنگین و غیره بود.
4. جان اسمیت (John Smith): جان اسمیت رهبر حزب کارگر از 18 جولای 1992 تا 12 می 1994 یعنی زمانی که در اثر سکته قلبی فوت کرد، بود. تحقیقات پلیس نشان میدهد که وی هیچگونه سابقه عارضه قلبی نداشته و در اثر شلیک نامرئی یک دستگاه فرستنده امواج مایکروویو به سکته مبتلا گشته است. بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند که مرگ وی به دست MI5 صورت گرفته است.
5. لرد لوئیز مونتباتن (Lord Louis Mountbatten): وی از خویشاوندان ادوارد هشتم –پادشاه ولز- بود که به مدت ده سال با وی مراوده جنسی داشت. قرائن حاکی از کودکگرایی و همجنسگرایی وی است. او یکی از متهمین خیانت به کانادا به نفع آلمان است. قایق تفریحی وی در سال 1979، توسط عوامل MI6 منفجر و ارتش آزادیبخش ایرلند مقصر اصلی معرفی گردید.
6. توماس ادوارد لارنس (Thomas Edward Lawrence): توماس ادوارد لارنس مشهور به لارنس عربستان در 13 می 1935 با موتورسیلکت خود تصادف کرده و در 19 می رسما مرگ او اعلام شد. طبق سخنان یکی از مامورین بازنشسته MI5 که خواسته نامش فاش نشود، در حقیقت مرگ او در اثر تصادف نبوده است. یکی از افسران ارشد MI5 او را به یک ایستگاه متروکه پست میبرد، به میز نگهداری نامهها میبندد، و سپس آنقدر با لگد بر سرش میکوبد که گردنش میشکند. سپس جسد او را در کنار موتورسیکلتش میاندازد و رسما اعلام میشود که او در اثر تصادف فوت کرده است.
7. آیری نیو (Airey Neave): وی نماینده محافظهکار مجلس عوام و یکی از کهنهسربازان ارتش انگلیس در جنگ جهانی دوم بود که از کمپ "اوفلاگ" آلمانها گریخت و خود را نجات داد. پل روتلج –نویسنده کتاب "مامور مخفی بخش خدمات ملی" – مینویسد: وقتی "نیو" در اوج قدرت بود، اهتمام بسیاری را صرف اقدام برای اصلاح فساد درون سیستم اطلاعاتی انگلیس کرد. او دردسر ساز شده بود و میبایست حذف میشد. پس در 30 مارس 1979، MI6 در همکاری با CIA یک بمب آمریکایی را در خودرو وی جاسازی کرد و ترور او به درستی انجام گردید. در ظاهر مقرر شد که ارتش آزادی بخش ایرلند مسئولیت این عمل را بر عهده بگیرد.
این موارد تنها بخش بسیار کوچکی از مشهورترین ترورهای صورت گرفته توسط سرویس اطلاعاتی انگلیس است.
MI6 و سیاست خارجه
لیبی و MI6
ویلیام هیگ –وزیر خارجه کنونی انگلیس- در مصاحبهای که در 15 نوامبر 2011 صورت گرفت، نقش پررنگ MI6 در ظهور و افول معمر قذافی -دیکتاتور معدوم لیبی- را تایید کرد. پس از سقوط قذافی و به حاکمیت شورای انتقالی، بسیاری از اسناد محرمانه وزارت امنیت لیبی به دست رهبران این شورا افتاد. MI6 در اولین اقدام این شورا را تهدید کرد که در صورت افشا اسناد (که حاوی اطلاعات جامعی از طرحهای ترور و فسادهای مالی توسط این سرویس امنیتی در همکاری با قذافی بود)، خود را به دردسر میاندازد. شورای انتقالی نیز پس از آن هیچگاه در مورد اسناد سخنی نگفت.
طی درگیریهای مخالفان با قذافی، 8 تن از نیروهای اطلاعاتی
انگلیس توسط انقلابیون دستگیر میشوند. دو تن از آنها مامور MI6 و شش نفر دیگر
جزء آ.اس.آ (نیروی هوایی ویژه انگلیس) بودند. در وسایل این 8 نفر، چندین پاسپورت، انواع
تجهیزات جاسوسی، و انواع سلاح گرم و سرد رویت میشود. در پی این قضیه، "ریچارد نورترن" -سفیر انگلیس در
لیبی- طی تماس شنود شده توسط مقامات لیبی با یکی از رهبران انقلابی تماس میگیرد و
خواستار آزادی این گروه میشود. سرکرده انقلابی هم فرود هلیکوپتر این گروه در
فضای باز را اشتباهی بزرگ میخواند. روزنامه گاردین طی گزارشی این تیم را مرتبط به
شخصی به نام "تام" میداند که به احتما%