اطلاعات عمومی

اطلاعات عمومی در همه موارد

اطلاعات عمومی

اطلاعات عمومی در همه موارد

حضرت علی اکبر - می‌کشی‌ام ای پسرم

علی نما اشاره‌ای
جان پدر نظاره‌ای
می‌کشی‌ام ای پسرم
به حالِ من تو چاره‌ای
گر نظری به من کنی
مرهم جان و تن کنی
آه بکش که خونِ خود
برون ز این دهن کنی
آه زدی تو آتشم
پور عزیز و مه وشم
چگونه با قدِ خمم
تو را به خیمه‌هاکشم
برس به داد دلِ من
حل بنما مشکلِ من
مزن تو دست و پا پسر
که می‌شود قاتلِ من
دلم ز غم روان شده
سرخ که آسمان شده
بخنده گفته دشمنم
حسین بی جوان شده

از غمت شبه پیمبر بی قرارم

ای علی جان ای امید قلب زارم
از غمت شبه پیمبر بی قرارم
قامت من را شکستی
تا که تو در خون نشستی
یا علی اکبر(۴)
چشم خود وا کن تو ای خون بر دو دیده
میوه‌ی قلبِ‌ مرا آخر که چیده؟
در کنارت غصه دارم
سر ز جسمت بر ندارم
یا علی اکبر(۴)
دشمنان چشمان خود را بر تو بندند
من کنم ناله ولی آنها بخندند
لاله گونِ چاکِ چاکم
سرو افتاده به خاکم
یا علی اکبر(۴)

گفت یارب این ز نسل کوثرست نوجوانِ من علیِ اکبرست

در میان خیمه های کربلا
بود یک تازه جوانی در نوا
در خیالِ لحظه ای پرواز بود
با خداوند جهان در راز بود
رفت سوی خیمه ای با شور و شین
تا بگیرد اذن میدان از حسین
گفت بابا مرحمِ جانم بده
ای پدر تو اذن میدانم بده
قامتش بوسید شاه کربلا
گفت با آمال و عمرش گفته ها
مظهر عشق خدا شد منجلی
عاقبت راهی میدان شد علی
دم به دم بابا دعایی می نمود
شکر الطاف خدایی می نمود
گفت یارب این ز نسل کوثرست
نوجوانِ من علیِ اکبرست
شمس رخسارش به مانند نبی ست
نام و اندامش چو بابایم علی ست
این دلم تا یاد جدم می نمود
روی ماهش غصه هایم می زدود
رفت آن سرو بلندِ پر شرر
تا کند ارض و سما را در به در
خطبه ای را خواند پیش دشمنان
کرد دل ها را به لرزیدان روان
گفت سوگندم به ربِّ عالمِیْن

جای برگشتن علی می رفت سوی کوفیان
گوئیا این بود تنها آرزوی کوفیان

راه باز کردند تا اکبر بیاید بینشان
عقده ی دیرینه وا شد از گلوی کوفیان

جزر و مد تیغ شمشیر عدو بی سابقه است
شد پر از خون علی اکبر سبوی کوفیان

بعد از آنکه جان سالم به تن اکبر مباد
صحبت از مرگ حسین شد گفتگوی کوفیان

دشمنی باهر که رنگ و بویی از حیدر گرفت
بر علی سوگند بوده خلق و خوی کوفیان

گوئیا زهرا بدنبال علی در کوچه هاست
دخت حیدر می دود گریان بسوی کوفیان

حضرت علی اکبر

ای مرا آشفته کرده حال تو
دیده و جان و دلم دنبال تو
عزم وصل حق تعالی کرده‎ای
ترک جان یا ترک بابا کرده‎ای
روح من با این شتاب از تن مرو
ای تمام عمر من بی من مرو
کم ز هجر خویش قلبم چاک کن
باز گرد از دیده اشکم پاک کن
راه غم بر قلب تنگم باز شد
غربتم با رفتنت آغاز شد
ای دل صد پاره‎ام پیراهنت
اشک ثارالله وقف دامنت
می‎روی این قوم سنگت می‎زنند
گرگ‎های کوفه چنگت می‎زنند
صبر کن بابا تماشایت کنم
سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم
بعدِ عمری حاصل من داغ توست
جان بابا قاتل من داغ توست
عهد من با دوست عهدی محکم است
هر چه بینم داغ در این ره کم است